نجم الثاقب








اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو







کرامات و داستان های ائمه اطهار


آیه قرآن






معرفی شهدای دوران ها


وصیت شهدا



زیارت عاشورا


زیارت عاشورا
 
  حق استاد (رهبر علمي) ...

اما حق كسيكه ترا تعليم مي دهد بر تو آنست كه در تعظيم و تكريم و احترام او كوتاهي نكرده؛ محضر و مجلس اورا بزرگ شماري و به نحو احسن به گفتـار او در حال درس گوش فرا دهي و با پيشاني باز ازگفتارش و درسش استقبال كني . براي آنكه بتواند در آموزش تو موفق باشد تو خود نيز استاد را در ايـن امر كمك كـن بـه اين بيان كه در حال درس و شنيدن سخنان استاد ؛ ذهنت را كاملا آماده كن و دقت داشته باش و قلب و دلت را براي پذيرش آنچه ميشنوي پاك بگردان و خاطراتت را در آن حال فراموش كرده به لذايذ و امور شهواني فكر نكن . و بدان كه تو از طرف معلم و استاد رسالت داري تا آنچه را كه از او مي آموزي به غير خودت منتقل نمائي و بايد همانطور كه شنيده اي به ديگران انتقال دهي و چيزي از آن كم يا به آن اضافه نكني و قوتي نيست مگر به خداوند متعال .

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1395-02-12] [ 11:53:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ...

ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ …
ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ،ﭼﻪ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ …
ﺍﻣﺎ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ …
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ …
ﺑﯽ ﺻﺪﺍ،ﺑﯽ ﻫﯿﺎﻫو
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ …
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺭﺳﯿﺪﯾﻦ!
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺎﻗﯽ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ؟
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻮﻕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﯼ ؟!
ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ : ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟!
ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ …
ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ …
ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ …
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ …
ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ
ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺎﺭ ﺩﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ
ﻫﻮﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ
ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ
ﭼﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ
ﻏﺬﺍ ﯾﺦ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪ …
ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻗﻔﻞ ﻧﮑﺮﺩيم
ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﮐﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﻭ ﮐﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﮐﯽ ﻋﻮﺽ ﺷﺪيم
ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ …
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻧﺨﻨﺪﯾﺪﯾﻢ …
ﻭ ﺩﻝ ﻧﺒﺴﺘﯿﻢ …
ﻭ ﭼﻄﻮﺭ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯾﻢ …
ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺪ …
ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﮐﯽ گذﺷﺘﯿﻢ؟
” ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ …
“پابلو نرودا

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1395-01-29] [ 11:23:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  حال وهوا ...

همه چیز بستگی به حال و هوای دلت داره……
حال دلت که خوب باشد
آدمها همه شان دوست داشتنی اند ..
حتی چراغ قرمز هم برایت مکثی دوست داشتنی می شود که لحظه ای پا از روی پدال برداری و بتوانی فکر کنی به امروزت،
که با دیروزت چقدر فرق داشتی؟!
حال دلت که خوب باشد …
می شوی همبازی بچه ها؛
برای عزیزانت همیشه وقت داری و یک دنیا مهربانی در چهره ات نهفته است؛
و چقدر لذت دارد که آدم حال دلش خوب باشد …
الهی حال دلتون خوش باشه…
روزتان پر از مهر يزدان پاك.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:20:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  شهدا شرمنده ام ...

دستاني كه پيكر شهيد را تحويل گرفتند
شنيده ام فردي كه در شهيد آباد دزفول سالها متولي دفن اموات بوده است و پيكر علي يار را در قبر گذاشت چنين روايت كرده است:
جنازه هاي زيادي را توي لحد گذاشته ام و افراد زيادي را دفن كردم . اما اين شهيد ( علي يار خسروي) را كه دفن كردم قصه اش متفاوت بود … پيكرش را كه از بالا دادند دستم و خواستم كه توي لحد بگذارم، با چشمان خودم ديدم كه دو دست از توي لحد بيرون آمد و پيكر را از من تحويل گرفت . و من پيكرش را بر خاك نگذاشتم او را از دستم گرفتند.
اللهم ارزقنا شهادت في سبيل دينك !! خدايا ! ما را شرمنده شهدا مگردان» آمين .

موضوعات: بدون موضوع
[شنبه 1395-01-28] [ 10:44:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ادامه مطلب ...

صبح جمعه ؛ يكي تند تند درب خانه را مي زند . انگار در آنسو اتفاقي رخ داده ، و امان نمي دهد مادر علي يار مي خواهد خودش را به در برساند ، كه بچه ها در را باز مي كنند و زن همسايه گريه كنان خودش را مي اندازد داخل حياط.
اول سجده مي كند و زمين را مي بوسد و بعد از آن ، از درب خانه شروع مي كند به بوسيدن زمين تا پله ها و روي پاهاي مادر علي يار را بوسه باران مي كند .
مادر علي يار ، با زحمت شانه هاي زن همسايه را مي گيرد و از زمين بلندش مي كند.« بلند شو ! چه اتفاقي افتاده » ؟
گريه امان حرف زدن نمي دهد شديد تر از گريه هاي روي مزارعلي يار ، شنيدن حرفهايش در بين آن همه بغض و آه و گريه مشكل است:
« ديروز دلشكسته از بهشت شهدا برگشتم خونه ، كمي از آبي كه شما دادي روي لبها و دهن پسرم ريختم ، يكدفعه چشمانش را باز كرد و دوباره بست . اول گمان كردم كه پسرم تموم كرد. حالم بد شد و بهم ريختم . و شروع كردم به گريه كردن كه ديدم دوباره چشمانش را باز كرد و گفت مادر گرسنمه ! ! با تعجب اشكامو پاك كردم و همون بيسكويت ها را بهش دادم و خورد والان حالش خوب است و توي خونه نشسته ».
اين جاي داستان اشكاي زن همسايه و مادر علي يار با هم مي بارند و داستان به همين جا ختم نمي شود . زن همسايه از علي يار براي مادرش پيامي آورده :
« ديشب «علي يار» را تو خواب ديدم . گفت برو به مادرم بگو : جمعه ها سر مزارم نيايد. جمعه ها ما را به زيارت امام حسين (عليه سلام ) و اهل بيت (ع) مي برند .همه رفقام مي رند زيارت ، اما من به احترام مادرم كه سر مزارم مي آيد مي مونم پيشش و با بچه ها نمي روم . بهش بگو: جمعه ها نيايد..»
سكوت فضاي خانه پدر شهيد عي يار خسروي را گرفته است . سكوتي كه در امتزاج صداي گريه اهل خانه ، چون موسيقي غريبي از عرش شنيده مي شود.
راوي مادر شهيد علي يار خسروي

ادامه دارد…

موضوعات: بدون موضوع
 [ 10:42:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ادامه مطلب ...

صبح جمعه ؛ يكي تند تند درب خانه را مي زند . انگار در آنسو اتفاقي رخ داده ، و امان نمي دهد مادر علي يار مي خواهد خودش را به در برساند ، كه بچه ها در را باز مي كنند و زن همسايه گريه كنان خودش را مي اندازد داخل حياط.
اول سجده مي كند و زمين را مي بوسد و بعد از آن ، از درب خانه شروع مي كند به بوسيدن زمين تا پله ها و روي پاهاي مادر علي يار را بوسه باران مي كند .
مادر علي يار ، با زحمت شانه هاي زن همسايه را مي گيرد و از زمين بلندش مي كند.« بلند شو ! چه اتفاقي افتاده » ؟
گريه امان حرف زدن نمي دهد شديد تر از گريه هاي روي مزارعلي يار ، شنيدن حرفهايش در بين آن همه بغض و آه و گريه مشكل است:
« ديروز دلشكسته از بهشت شهدا برگشتم خونه ، كمي از آبي كه شما دادي روي لبها و دهن پسرم ريختم ، يكدفعه چشمانش را باز كرد و دوباره بست . اول گمان كردم كه پسرم تموم كرد. حالم بد شد و بهم ريختم . و شروع كردم به گريه كردن كه ديدم دوباره چشمانش را باز كرد و گفت مادر گرسنمه ! ! با تعجب اشكامو پاك كردم و همون بيسكويت ها را بهش دادم و خورد والان حالش خوب است و توي خونه نشسته ».
اين جاي داستان اشكاي زن همسايه و مادر علي يار با هم مي بارند و داستان به همين جا ختم نمي شود . زن همسايه از علي يار براي مادرش پيامي آورده :
« ديشب «علي يار» را تو خواب ديدم . گفت برو به مادرم بگو : جمعه ها سر مزارم نيايد. جمعه ها ما را به زيارت امام حسين (عليه سلام ) و اهل بيت (ع) مي برند .همه رفقام مي رند زيارت ، اما من به احترام مادرم كه سر مزارم مي آيد مي مونم پيشش و با بچه ها نمي روم . بهش بگو: جمعه ها نيايد..»
سكوت فضاي خانه پدر شهيد عي يار خسروي را گرفته است . سكوتي كه در امتزاج صداي گريه اهل خانه ، چون موسيقي غريبي از عرش شنيده مي شود.
راوي مادر شهيد علي يار خسروي

ادامه دارد…

موضوعات: بدون موضوع
 [ 10:42:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  شهيد زنده ...

روايت شفا گرفتن يك بيمار با توسل به شهيد علي يار خسروي
عصر پنجشنبه ، مادر «علي يار » به سنت هر هفته ، نشسته است كنار مزار پسرش كه زن همسايه بي تاب و پريشان خودش را مي رساند به مزار علي يار و شروع مي كند به پهناي صورت اشك ريختن.
مادر «علي يار » مي پرسد: چي شده است ؟ اين چه حال و زاريه؟ زن همسايه لابلاي اشكهايي كه قطره قطره، دارند بر روي مزار علي يار مي بارند، با صدايي كه گاه بغض ، قطع و وصلش مي كند و چانه اي كه مدام مي لرزد، اينگونه پاسخ مي دهد :
پسرم مريضه و حالش خيلي بده ! در حالت احتضاره ! نه خوب ميشه و نه تموم مي كنه ! يكي از همسايه ها بهم گفت: برو به علي يار متوسل شو. اومدم اينجا به از پسرت بخوام كه براي بچه ام دعا كنه !! و دوباره طوفان گريه هاي زن وزيدن گرفت .
مادر علي يار چند بيسكويت و كمي آب به او مي دهد . زن همسايه از شدت آشفتگي و اضطراب بدون آنكه فاتحه اي بخواند ، اشك ريزان بر مي گردد .

ادامه دارد……………

موضوعات: بدون موضوع
 [ 10:36:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  حديث ...

امام علي (عليه سلام):
در شگفتم از آدميزاد ،
كه آغازش نطفه اي است

و فرجامش لاشه اي

و در ميان انبار غائط است وبا اين همه تكبر مي ورزد.


ميزان الحكمه ،10،صفحه.23

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1395-01-26] [ 09:25:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  پند ...

حكيمي را پرسيدند:
چرا از عيب مردم سخن نمي گوئي؟
حكيم گفت:
هنوز از محاسبه عيب هاي خودم فارغ نشده ام تا به عيب هاي ديگران بپردازم.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:24:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  پند ...

حكيمي را پرسيدند:
چرا از عيب مردم سخن نمي گوئي؟
حكيم گفت:
هنوز از محاسبه عيب هاي خودم فارغ نشده ام تا به عيب هاي ديگران بپردازم.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:23:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت