روايت شفا گرفتن يك بيمار با توسل به شهيد علي يار خسروي
عصر پنجشنبه ، مادر «علي يار » به سنت هر هفته ، نشسته است كنار مزار پسرش كه زن همسايه بي تاب و پريشان خودش را مي رساند به مزار علي يار و شروع مي كند به پهناي صورت اشك ريختن.
مادر «علي يار » مي پرسد: چي شده است ؟ اين چه حال و زاريه؟ زن همسايه لابلاي اشكهايي كه قطره قطره، دارند بر روي مزار علي يار مي بارند، با صدايي كه گاه بغض ، قطع و وصلش مي كند و چانه اي كه مدام مي لرزد، اينگونه پاسخ مي دهد :
پسرم مريضه و حالش خيلي بده ! در حالت احتضاره ! نه خوب ميشه و نه تموم مي كنه ! يكي از همسايه ها بهم گفت: برو به علي يار متوسل شو. اومدم اينجا به از پسرت بخوام كه براي بچه ام دعا كنه !! و دوباره طوفان گريه هاي زن وزيدن گرفت .
مادر علي يار چند بيسكويت و كمي آب به او مي دهد . زن همسايه از شدت آشفتگي و اضطراب بدون آنكه فاتحه اي بخواند ، اشك ريزان بر مي گردد .
ادامه دارد……………
موضوعات: بدون موضوع
[شنبه 1395-01-28] [ 10:36:00 ق.ظ ]