روزی گنجشکی عقربی را دید که در حال گریستن است ،گنجشک از او پرسید برای چه گریه میکنی گفت میخواهم آن سمت رودخانه بروم نمیتوانم…گنجشک او را روی دوش خود گذاشت وقتی به مقصد رسید گنجشک دید پشتش میسوزد به عقرب گفت من که کمکت کردم برای چه نیشم زدی گفت خودم هم ناراحتم ولی چکار کنم ذاتم اینه ….
حکایت بعضی از ما آدمهاست……
سال ها گذشت ….
فهميدم هميشه اونى كه ميخواى نميشه…!
فهميدم هركسى كه باهاته الزاماً “دوستت” نيست!
فهميدم كسى كه تو نگاه اول ازش بدت مياد يه روزى ميشه صميمى ترين دوستت و بلعكس… !
فهميدم كه بى تفاوتى بزرگ ترين انتقامه…
تنفر يه نوع عشقه …
دلخورى و ناراحتى از ميزان اهميته…!
غرور بزرگ ترين دشمنه…
خدا بهترين دوسته …
خانواده بزرگ ترين شانسه …
سلامتى بالاترين ثروته…
آسايش بهترين نعمته …
فهميدم” رفتن” هميشه از روى نفرت نيست …
هركى زبونش نرمه دلش گرم نيست…
هركى اخلاقش تنده،جنسش سخت نيست!
هركى ميخنده، بدون درد و غم نيست!
ظاهر دليلى بر باطن نيست…
فهميدم كسى موظف به آروم كردنت نيست…
فهميدم جنگ كردن با خيليا اشتباهه محضه…
فهميدم خيلى موقع ها خواسته هات ، حتى باگريه و التماس، انجام شدنى نيست …
فهميدم گاهى اوقات تو اوج شلوغى تنهاترينى!
گاهی اوقات یکیو با تمام وجودت دوسش داری اما با حرفاش داغونت می کنه
.
ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﯿﺴﺖ …
.
ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــــــــــﺖ
ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺭﺱ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــــــــــﺖ…
موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1395-01-13] [ 06:22:00 ب.ظ ]